شروع موضوع توسط حــنا 25/7/20 در انجمن اشعار
مولانا هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
به جُز دلتنگی ات هر غُصه ای را چاره ای باشد...
محو چشمان تو بودم كه به دام افتادم... مولانا
در کلبه عشق عشقو من با تو شناختم
که محرابم بگرداند خمِ آن دلْسِتان ابرو
قصه این است چه اندازه کبوتر باشیم...
به غم مباش که ما را هنوز بر یادی
هست را اگر قدر ندانی میشود بود
عطار دلم در عشق تو جان بَر نتابد
شده نزدیک که هجرانِ تو ما را بکشد...
نام های کاربری را با استفاده از کاما (،) از هم جدا کنید.